دمی می آیند» و بازدمی می آسایند»
و آنگاه که بانگِ رحیل» و آهنگِ گُسیل» برخاست،
سر از سیره سراب» برمی دارند و پای بر تیره تراب» می گذارند.
همه به وفای خویش می بالند» و از جفای بیش می نالند».
هر انسان خود مسئول ساختنِ سرشت» و پرداختنِ سرنوشت» خویش است.
ابلیس» با همه تلبیس»،
بر هیچ انسان مختار» بدون هیچ اجبار»،
سُلطه ای جبری» و »تسلّطی هُژَبری» ندارد.
این ما انسان ها هستیم که از او پیروی» و حتّی تندروی» می کنیم!
بیاییم در بازشناسی هر نیک و بد»،فرمانِ خرد» را بپذیریم.
خدای برین» و خردآفرین» را
داور» و داوری او را باور» کنیم!
و به جای دعا»،ادّعا».
اینجا به جای مومن»،مومن نما»جلوه گری می کند
و به جای روشنفکر» ، روشنفکرنما».
در اینجا نما ،حراج» است و ریا،رواج» دارد
و رایت» به جای درایت» نشسته است.
در اینجا شرافت»،آفت» است
و شهامت»،موجبِ ملامت»!
آزادگی» را سادگی» می نامند
و بردگی» را عینِ زندگی»!
جلب منفعت» در سلب مناعت» است
و بیانِ صداقت»،نشانِ حماقت»!
بیاییم در این آقیانوس تباهی»،فانوس آگاهی» باشیم.
جان را بسوزیم» و زبان را برافروزیم»،
تا شاید ظلمی را بزداییم» و ظلمتی را بپیراییم»!
و چشمی ببیند» ،تا خشمی بیافریند»!